۱۳۹۵ آبان ۲۶, چهارشنبه

خیانت های احمد شاملو؛ چرا از شاملو بیزارم؟

خیانت های احمد شاملو؛
چرا از شاملو بیزارم؟

به راستی هیچ ایراندوست راستینی هرگز نمی تواند به ایران عشق بورزد اما شاملو و شاملوهای ایرانستیز و فرهنگ گریز را روشن اندیش (روشنفکر)، خدمتگزار به ایران و ایرانی قلمداد کند؛ چرا که نیکی و بدی هر دو در یک کانون گرد هم نمی آیند که بتوان در یک هنگام(زمان)، هم به چهره های ایرانسازی همچون دقیقی، فردوسی سترگ، پورسینا، رازی،یعقوب لیث، نادرشاه افشار، رضاه شاه بزرگ و محمدرضا شاه پهلوی، مهر ورزید و هم به دشمنان سوگند خورده یِ این آب و خاک (شاملو و شاملوپرورها).بنابراین پاترم (ملت) ایران باید یک بار برای همیشه تکلیف خود را با این چهره های ناپیمان (خائن) و رسالت ِ انیرانی (ضد ایرانی) ایشان روشن کند. شاملوی مثلن بزرگ-این غول ادبیات ِ چپگرایان ضدایرانی و ابرانسان دروغین ِ پهنه یِ شعر و هنر برای همسویی اش با مرتضی مطهری در دشمنی با ایران و ایرانی و بوسه بر ریسمان نامقدس ِ اتحاد ِ ارتجاعی سرخ و سیاه، فردوسی بزرگ را حرامزاده و رضا شاه ایرانساز را سلطانی مستبد می نامید. او در راستای تمدید خدمات متقابل خود و مرتضی مطهری و آخوند مشکینی به استعمار چنین می فرمود:
«من هر چه فکر می کنم به این نتیجه می رسم که اگر این روز [نوروز] به مناسبتِ فاجعه ای جشن گرفته شده است که دو هزار و پانصد سال بر خلق هایِ ایران ذشته، نه فقط مطلقا جشن گرفتن دارد، بلکه بهتر است به عنوانِ نامبارک ترین روزِ تاریخِ ایران، روزِ عزایِ ملی اعلام شود. من هر وفت به سنتِ شادی هایِ نوروزی فکر می کنم، بی درنگ برایم تداعی می شود: یک دل خوش کُنَکِ موقت، یک لحظه یِ فراغتِ دروغین؛ ملتی که قرن هاست به کارِ گِل واداشته شده. به عقیده یِ من در این آئینِ نوروزی، در این جشنی که از فرطِ زورکی بودن غم انگیز است، همان بندِ تمبان اش را سفت می کند. مجالی سنتی برایِ یک جور خوشیِ کلیشه ایِ سنتیِ قلابی».

همچنین همنوایی ِ شاملو با صادق خلخالی و مرتضا مطهری در راه دشنام گویی و هتاکی به فردوسی سترگ در دانشگاه برکلی:

«اگر فردوسى ‌ اشتباه‌ کرده‌ یا ریگى‌ به‌کفش‌ داشته‌ و اسطوره‌ى‌ ضحاک ‌ را به‌ آن‌ صورت‌؛ جازده‌، حتا طبقه‌ى‌ تحصیل‌ کرده‌ و مشتاق‌ حقیقت‌ ما نیز حکم‌ او را مثل‌ وحى‌ منزل‌ پذیرفته‌اند، من موضوع‌ قضاوت‌ نادرست‌ درباره‌ى‌ نهضت‌ تصوف‌ یا اسطوره‌ى‌ ضحاک‌ را به‌عنوان‌ دو نمونه‌ى‌ تاریخى‌ مطرح‌ کردم‌ تا به‌ شما دوستان‌ عزیز نشان‌ بدهم‌ که‌ حقیقت‌ چه‌قدر آسیب‌پذیر است‌. این‌ نمونه‌ها را آوردم‌ تا آگاه‌ باشید چه‌ حرام‌زادگانى‌ بر سر راه‌ قضاوت‌ها و برداشت‌هاى‌ ما نشسته‌اند».

و باز در جای دیگر و در توهینی دیگر باز آغاز به یاوه گویی و ژاژگویی نمود و درباره خنیا و موسیقی وزین و کهن ایرانی و مولفه های ِ نیرومند و مانای این هنر همچون رِنگ، چنین فرمود:

«...از یک پیش‌درآمد شروع می‌شه، یه چهارمضراب می‌زنه، بعد یارو عرعر می‌کنه، بعد یک تصنیف می‌خونه، بعد یه رِنگ نمی‌دونم چی‌چی‌می‌چی می‌زنند و تمام»!

تا اینجای این نوشتار،آسمندی (فریبکاری) و آزمندی این مردک نابکار هنرمندنما به جعل تاریخ و دروغگویی و کشش درونی اش را برای لگدمال کردن ِ شناسه های فرهنگ ایرانی را نه به گونه ای گسترده اما فشرده و چکیده، نگاشته، بررسی و کاویدیم و اما اینک دیدگاه شخصیت های نامی ملی و تنی چند از هنرمندهای چپگرا را درباره وی می خوانیم:
ابراهیم گلستان که خود نویسنده و فیلمنامه نویسی چپگراست در هنگام گفتگویش با پرویز جاهد زیرنام "نوشتن با دوربین" :

«اون وقت شعر میخواد بگه! بعدش هم میشن شاعر آزادیخواه! اصلن از این آدم دیگه حرف نزنیم. بزار این همان جور که هست جاودانه ابرمرد باشه برای خودش! شاملو،این جاودانه ابرمرد تاریخ معاصر بود که شعر نمی فهمید، نقطه گذاری هم نمی فهمید و شاید خیلی چیزهای دیگه هم نمی فهمید و وقتی مرد، شعرش هم تمام شد. درک عمیقی از سینما نداشت وگرنه آن فیلم ها را نمیساخت و آن فیلمنامه ها را نمینوشت».

پروفسور هشترودی:

«شاملو بدون توجه به اصول و قواعد زبان فارسی شعر گفته و در واقع از شعرای فرانسوی زبان تقلیدکرده است.»

ایرج پزشکزاد،آفریینده و نویسنده یِ رمان دایی جان ناپلئون:

«به تصدیق دوست و دشمن، در طول هفت سده،هیچ دشمن خونخواری چنین تطاولی به حافظ نکرده است. نمیدانم شاملو به عظمت خرابکاری خود شعور کافی دارد یا نه و آیا این قضاوت دوست شاعرش، نعمت میرزازاده را که می‌گوید: حافظ شاملو یک شرمساری ملی است را، شنیده است یا نه؟...؟!»

فریدون تنکابنی توده ای و چپگرا نیز درباره تصحیح و ویرایش نادرست دیوان حافظ بدست شاملو، و دیدگاه این نابکار نسبت به ویرایش و تصحیح نسخه یِ دکتر خانلری،چنین گفت:

«... اینجا هم اشکال کار آقای شاملو همان اشکال همیشگی است. یعنی معنی کردن شعر حافظ با مفاهیم و معانی امروزی...»

رضا براهنی چامه گوی ِ چپگرا، نژادپرست و همراه و همساز تجزیه طلب های ِ پانتورک و سرقت ادبی شاملو:

«شاملو کتابی چاپ کرد تحت عنوان آهنگهای گمشده که خوشبختانه به زودی فراموش شد. این کتاب شاید بدترین مجموعه شعریست که تا کنون چاپ شده است،... شاملو درآن زمان نمیفهمید که شعر یعنی چه و از هرگونه بینش و جهانبینی خالی بود. فرم بعضی از اشعار منثور شاملو در هوای تازه، بسیار سست است تا آنجا که میتوان گفت اصلن فرم تازه ای درکار نیست بلکه نثر سست و ضعیف و بی قدرتیست که نیروی احساسی اصیل، ظرفیت کلمات را لبالب نمیکند... پابلو نرودا در چند شعر او ردپایی گذاشته است به ویژه در شعرِ بر سنگفرش از مجموعه باغ آینه که در آن چند سطر عینن از یکی از شعرهای نرودا برداشته شده. شاملو حتا از نظر تقطیع هم دخالتی در شعر نرودا نکرده و عینن آن را ترجمه نموده است... شاملو شعری را که در قالب بی وزن گفته، شعر سپید نامیده و این اشتباه محض است»!

سیروس شاملوی چپگرا فرزند احمد شاملو:
«این که شاملو هرگز به سانسور تاسی نکرد و همواره به بی‌عدالتی گفت نه، مفت‌ترین دروغ جهان معاصر است… شاملو انسانی دو شخصیته و مالیخولیائی بود… او آدمی به شدت ترسو و وحشت زده و چاپلوس بود… شاملوئیست ها جز دروغ و چاپلوسی و تفاخر و تعفن در درون آدم چیز زنده ای باقی نمی گذارند… هم بر درگاه کوه در جستجوی فروغ می‌گشت و هم معتقد بود (…) فروغ … واقعیت آن است که احمد شاملو همیشه و در خفا صمد بهرنگی را بنجل نویس درجه دهم می دانست و از این که او به عنوان نویسنده با استعداد مشهور شده است تأسف می خورد. معمای بزرگ آن است که شاملو علیرغم میل باطنی اش به فرآخور بازار روز چیزهایی به زبان می آورد که هرگز به آن اعتقادی نداشت اما موقعیت اجتماعی او را تضمین می کرد و این اصیل ترین مرام یک انسان سیاسی و مردم شناس است! روحش شاد! افسار توده ها را خوش به دست گرفته بود...».!

محمدرضا شفیعی کدکنی (م.سرشک)،نویسنده ادبی و چامه گو:
«حق این است که شاملو را برای نسل جوان امروز باید تجزیه و تحلیل کرد. ممکن است در این تجزیه خیلی از محسنات او تبدیل به نقاط ضعف شود، ولی به هر حال از این کار گزیری نیست. این کار را آیندگان با بی رحمی خواهند کرد. اگر جوانان امروز بدانند که شخصیت ادبی آقای شاملو چگونه تشکیل شده‌است، هرگز این‌گونه عمر خود را صرف شعر، آن هم شعر این‌طوری که در روزنامه‌ها می‌بینی نخواهند کرد. تو بهتر از هر کسی می‌دانی که آنچه ا. بامداد یا احمد شاملو را می‌سازد اگر به صد جزء تقسیم شود، پنجاه تا شصت درصدش ربطی به شعر ندارد».

زنده یاد مهدی اخوان ثالث در پاسخ به اظهارات سخیف شاملو درباره فردوسی توسی ِ بزرگ و کاوه آهنگر و فرهنگ ایرانشهری:

« می‌گوید کاوه لمپن بوده،... تو که طرفدار «لمپن‌ها» بودی! کجای کاری بچه؟ مطرح بودن به هر قیمتی؟ آخر یعنی چه...»؟

دکتر جلال خالقی مطلق-شاهنامه شناس، شرق شناس و پژوهشگر فرهنگ ایرانی درباره شاملو و یاوه هایش درباره فرهنگ و منش وزین ایران:

«شاملو، از هنر بی اطلاع بود».

پروفسور فریدون جنیدی-زبانشناس-شاهنامه شناس-و پژوهشگر نامی ایرانی:

«اکنون اين فرصت! اگر ياراي روبرو شدن با مرا که خاک پاي فردوسي هم در شمار نمي آيم داري، اين گوي و اين ميدان! اما اگر ترا يارا و پرواي پژوهش ژرف در ادبيات و فرهنگ ايران باستان نيست و پاسخ ها و گواه هاي بسيار گسترده را که آوردم خواندي و نزد خود شرم زده نشستي، بدان که خودت مضمون گفتار پاياني جمله یِ خودت هستي، اين تویي که در اين دوران خاموشي مردان و به خاک و خون غلتيدن آنان، به دلايل زياد ، که يکي از آنها پيروي از نيما بوده باشد در جامعه یِ جوانان ملتهب تشنه یِ مطالعه، جايگاهي نادرخور يافته اي که بيشتر نوشته هايت مسموم کننده و منحرف کننده یِ جوانان ايران زمين».

فروغ فرخزاد که شاملو به شوند(دلیل) فاحشه مغزی بودن اش، این بزرگ زن ادبیات ایرانی را به بهانه این که میان شاملو و گلستان، دومی را برگزیده، "روسپی" میدانست و می نامید، پیش از تصادف و درگذشتش درباره یِ احمد شاملو چنین گفت:

"او تموم شده، من دیگه کاری به شعرش ندارم"

و روانشاد فریدون فرخزاد در واپسین سخنرانی اش در اروپا و پیش از جانباختگی و جاویدنام شدن اش، بی آنکه از شاملو نامی ببرد، به این رویداد و فحاشی و اهانت ِ شاملوی کینه ای، میهن ستیز و یاوه گو به فروغ فرخزاد نمار (اشاره) کرد؛
او تا اندازه ای لمپن، فرومایه و ضد پیشرفت ایران و ایرانی بود که تیغ ِ یاوه های گفته ها و اشعارش را متوجه یِ شاهان ایرانساز پهلوی هم مینمود و محمدرضا شاه فقید را "الدنگ دوغازی" خطاب کرده و چامه ای هم به فراخور خروج شاه فقید و جلاد خطاب کردن آریامهر در 26 بهمن 57 تازی سرود که اینک برخی شاگردان و آشمال ها و مجیزگوهایش به نادرست و با دروغگویی و بی شرمی،ادعا میکنند که آن شعر را برای مقابله با آخوندها سروده! در حالی که هرگز این چنین نیست و او با سرودن چکامه و شعری ضدمیهنی، رضا شاه بزرگ-پدر ایران نوین را اینچنین به باد ناسزا می گرفت:

"رضا خان !
شرف يك پادشاه بي همه چيز است.
و آن كس كه براي يك قبا بر تن و سه قبا در صندوق
و آن كس كه براي يك لقمه در دهان و سه نان در كف
و آن كس كه براي يك خانه در شهر و سه خانه در ده
با قبا و نان و خانة يك تاريخ چنان كند كه تو كردي، رضا خان
نامش نيست انسان
نه، نامش انسان نيست، انسان نيست
من نمي دانم چيست
به جز يك سلطان"!

اما برای تروریست هایِ توده ای، همچون خسرو روزبه کمونیست و بعدها برای اهریمن هایی دیگر بسان مهدی رضایی ِ مجاهد، چکامه یِ "ابراهیم" را سرود. نیز برای محمد حنیف نژاد، علی اصغر بدیع زادگان و سعید محسن که در جرگه و چنبره یِ پایه گزار های سازمان تروریستی ِ مجاهدین حلق و در شمار هموندهایِ پیکارجوی ِ این سازمان استعماری بودند،اشعاری عاشقانه (که ساده دل ها گمان برده اند این گونه اشعارش برای بیان احساسات رمانتیک و مهرانگیز وی برای دلدارش است)آن هم به این ریخت و گونه و این چنین می سرود:

" میان خورشید های همیشه
زیبائی تو
لنگری ست -
خورشیدی که
از سپیده دم همه ستارگان
بی نیازم می کند...».

و باز این نابکار بیگانه پرست و گزمه یِ واپس زدگی و پادوی استعمار، طی نامه ای به مجیزگو و شاگردش-عسگرپاشایی(سیاوش پاشایی)، خیر شرکتش در تظاهرات نیروهای مذهبی و چپ ایرانی در آمریکا را علیه پهلوی ها اعلام میکند، سپس از سوی حسین باقرزاده ِ عضو جبهه ملی (جبهه ی براستی ناملی) به لندن فراخوان می شود تا سردبیری مجله یِ ایرانشهر( که بر خلاف نام وزینش، نشریه ای استعماری بود) را بر عهده بگیرد؛ هنگامی که بخشی از یادداشت های باقرزاده در راستای فراخوان شاملو را میخوانم، به درصد ِ بالای ِ نادانی ِ هواخواه های شاملو، افسوس میخورم؛ باقرزاده میگوید: « ...برای سردبیری، احمد شاملو را پیدا کردم که به تازگی با آیدا به آمریکا رفته و خانه‌ای خریده بودند که آنجا بمانند، و اکنون که پس از تماس من و آشنایی و طرح موضوع از آن استقبال کرده بود و آماده همکاری، به ضرورت، باید خانه و زندگی خود را جمع می‌کرد و کوچ به لندن و فروش خانه‌ای در آن‌جا و خرید دیگری این‌جا و جا افتادن در محیط جدید، که او و آیدا با بزرگواری تمام آن را پذیرفتند، و این خود ماه‌ها وقت گرفت تا به انجام برسد». و چنان چه دیدید و خواندید، شاملوی ضد امپیریالیست و کمونیست و هواخواه مزدک ِ بامدادان ِ ضدایرانی، دست آیدا جان را گرفته و به ینگه دنیا (امریکا) شتافته و در این کشور که نماد مبارزه لیبرالیسم و مبارزه با کمونیسم بود، خانه هم خریده بود! آن هم کشوری که خریدن خانه در آن برای تمام شهروندهایش، اسان نیست؛ اما برای شاملو، همه چیز آسان بود و من نمیدانم این شاعر مثلن آزادیخواه و هواخواه پرولتاریا، چرا به کوبا، کره شمالی، و کشورهای کمونیستی بلوک شرق نمیرفت و در آنجا خانه نمیخرید! باری؛ شاملو در طی مدت کوتاهی که وی سردبیر این مجله بود،در راه برپایی ِ شورش 57 با هنرمندنماهایی چون اردشیر محصص، گوهرمراد (غلامحسین ساعدی) و اسماعیل نوری علا همراه شده و نوشتار ضیا مدرس در سرمقاله زیر نام ِ "اهمیت اعتصاب نفت به عنوان تیر خلاص بر شقیقه رژیم شاه، می باید به طرز وسیع برای مردم توضیح داده شود" وچندی (مدتی) کوتاه پس از سفر خمینی به پاریس،در 26 آبان 57 چاپ میگردد و شاملوی توده ای در مقام سردبیر،مستقیمن نویسنده یِ این نوشتار را یاری میکند.چون طبق اعترافات حسین باقرزاده، ضیا مدرس را خودِ شاملو به دفتر مجله آورده بود! پس از شورش ِ استعماری 2537 هخامنشی (57 خورشیدی)،در اسپند(اسفند) همان سال به ایران برمیگردد و در 28 اردیبهشت سال بعد، در گفتگویش با تهران مصور باز زبان به یاوه گویی و فحاشی به پدر ایران نوین-رضا شاه بزرگ و قیاس مع الفارق وی با دیکتاتورها و خودکامه های ِ برخاسته از استعمار باز کرده و میگوید: « به ناکسانی نظیر هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار و تروخیلو یا رضاخان و تخم و ترکه‌اش،جز جهل و تعصب چه چیز امکان می‌دهد که به تخت قدرت تکیه کنند؟ تودۀ ناآگاهی که منافع خود را تشخیص نمی‌دهد و ناگزیر از پایگاه تعصب قضاوت می‌کند معمولن درست با همان چیزهایی دشمنی می‌ورزد که نجات‌دهندۀ اوست و لاجرم پایه‌های قدرت و نفوذ حرامزادگانی را استحکام می‌بخشد که دشمنان سوگند خوردهٔ او هستند ». شاملو همچنین کشش خویش را به بوسه بر فرومایگی و آشمالی ِ پیکارجوهای ضدایرانی بازگو نمود و برای مسعود رجوی ِ گجستک(ملعون) که مولایش علی پور ِ ابوطالب (مشاور عمر در تازش و یورش به ایران) و پیشوایش مصدق السلطنه یِ دروغزن و کودتاچی (چهره محبوب شبکه بی بی سی انگلستان و صدای آمریکا) و آموزگارِ اهریمن سرشتش یعنی علی مزینانی (شریعتی) بود، نامه های فدایت شوم نوشت و بیان بندگی و بردگی خویشتنش را به این مردک نابکار و فرومایه، نوشته و بازگو نمود؛ آن وقت، با همه یِ این کارشکنی ها و ناپیمانی ها در حق ایران،تاریخ و فرهنگ و هنرش، گستاخی را به اندازه ای بالا برد که چند سال پیش از شورش استعماری سال 57 خورشیدی تازی،درباره مردم ایران چنین گفته بود:
«مردمی که یک زمان خوف انگیزترین عشق من بودند، مرا از گند، عفونت و نفرت سرشار کرده‌اند.چقدر آرزو می‌کردم که زندگانیم ـ بهر اندازه کوتاه ـ سرشار از زیبایی باشد. افسوس می‌خورم که گند و تاریکی ابتذال و اندوه همه چیز را در خود فرو برده است ... تنها آرزویی که برایم باقی مانده این است که پس از مردن، لاشه مرا در گورستان عمومی دفن نکنند. بگذارید دستکم پس از مرگ آرزوی من، به دور ماندن از مردم و پلیدیهایشان برآید. مردمی که از ایشان متنفرم ... من وظیفه‌ای برای خود در قبال این مردم نمی‌شناسم».

نمیتوان کارنامه اجتماعی-تاریخی ِ اشخاصی چون شاملو را دربردارنده یِ خوب و بد دانست،چرا که او شخصی بی تاثیر و شهروندی عادی و معمولی نبود که بخواهیم وی را به این گونه داوری کرده و با خوش گمانی و برای راضی نگاهداشتن همه و هر سلیقه فکری (کار زشتی که برخی مغطله کارها و مثلن شبکه یِ استعماری من و تو انجام میدهد و به دروغ حتا، زندگینامه یِ دیگران را به دلخواه خویش در جاهایی، تحریف می کند)، او را "چهره ای خاکستری" بدانیم؛ او دشمن فرهنگ و هنر ایرانی و خدمتگزاران راستین این سرزمین بود و از همین رو اگر فرض بگیریم کارنامه اش دربردارنده یِ ستون نیک در کنار ستون بد است(که به گمان من ستون نیکی ندارد)، ستون سوم اش بی گمان، به بازگویی فاجعه های (فاجعه، دیگر اشتباه نیست) رخ داده بدست او و "ستون پنجم بودن اش" برای استعمار و فرجام ِ اندیشه، گفتار و کردار ضد میهنی اش خواهد پرداخت، برای نمونه هنایش های ِ(تاثیرات) تازش وی به فرهنگ ایران شوند ِ (دلیل) ِ نمو و اوج گیری ِ ایرانستیزی و فرهنگستیزی و جعل تاریخ بدست نانژاده هایی چون ناصربناکننده یِ تواب-توده ای سابق و یار محسن رفیق دوست و پان تورکها و رضا مرادی غیاث ابادی و نمونه هایی از این دست گردید و با آن که شاملو و کوشایی اش در تخریب فرهنگ ایران با شکست روبرو شدند و همین طور افراد مذکور در بالا، اما سرچشمه و بن مایه ای پررنگ در راه افزایش دشمنی با فرهنگ ایران شدند؛
سخن درباره یِ شاملو، این نماد لمپنیسم و گسترش ضدفرهنگ، بسیار است، اما بهتر می بینم که هنگام (وقت) را بیش از این با گزارش درباره یِ این فرومایه، هدر نداده و به بازنمود و فرجام این نوشتار این چنین بسنده کنم؛ هنر، بیان ِ احساسات درونی پاک نیک سرشت ها و ست که تبلور و گسترشش در شاخه های گوناگونش،بسیار ارزنده تر و گرانمایه تر از آن است که به دستاویز آن، بتوان سیاهه ها و مشق نویسی ِهنرمندنمایی چون شاملو را که هم ضد فرهنگ ایرانشهر و نیاکان ما و هم در خدمت بیگانه و بیگانه ها و فرومایه ها بود را،آثار هنری نامید. بقول زنده یاد استاد خسرو فرشیدورد، کلمات شاملو شعر نیست بلکه تفاله زبان فارسی است. از همین رو برای نگارنده جای شگفتی نیست که مرده ریگ ها (وارثان) و شاگردهای راستین ِ وی، کسانی چون یغما گلرویی، شاهین نجفی و محسن نامجو و دیگرانی از این نمونه باشند و از این رو تفاوت چندانی میان مرتضا مطهری، صادق زیباکلام کوروش ستیز، آخوند مشکینی،فرج الله سلحشور خبیث، رحیم پور ازغدی ِ یاوه گو و اهریمن سرشت با شاملو و شاگردانش نمی بینم؛ چرا که هر اندازه تفاوت میان این دو قشر مرتجع باشد، اما شباهت های ایشان و مخرج مشترک هایشان در کوشش برای ِ تخریب فرهنگ ایرانشهر و هنر راستین ایرانی، زیاد است، و هر دو گروه دو ویترین از یک اتاق فکر استعمار برای ضربه زدن به ایران و ایرانی بوده و هستند و گاهی برای فریفتن مردم، سوپاپ های اطمینان را بکار گرفته و گاهی دعواهایی ساختگی علیه یکدیگر را ایجاد و در پنهان به ریش ساده دل ها میخندند و گاهی نیز یکی از این دو گروه استعماری، برای زخمهای گروه دیگر، مرثیه خوانده و مراسم یادبود برگزار میکند؛ اما هر دو همانگونه که گفته شد، ماموران تحمیق ِ توده های ناآگاه مردم و در عین حال مزدوران و پادوهای استعمارند و تنها خرَدهای ناسلیم، ناآگاه و یا جریانهای اندیشه ای مزدور و نیرنگ باز، در نپذیرفتن این امر کوشایی بخرج می دهند؛ ننگ ابدی بر این هویت باخته هایِ بی شرم و بی آزرم.
این نوشتار را با نوشتاری کوتاه و در عین حال ارزشمند که نوشتاری ست تحلیلی و آسیب شناسانه و با نام "دشمنی انها و خودزنی ما"، ازمهندس  نژاد، پژوهشگر و مورخ و کوششگر سیاسی و فرهنگی و نویسنده یِ دو نسک ِتاریخی ِ"نشیبی دراز است پیش فراز" و "پیش درآمدی بر اندیشه سیاسی ایرانشهری"، که  درباره ایرانستیزانی چون شاملو و شاملوها و بازخورد اثار و احوال هواخواهان ایشان، اینچنین نگاشته است، به پایان میبرم:


«یکی ازروشهای پیشبرد اهداف یک طیف فکری در جوامع توسعه نیافته، بت سازی از برخی چهره های آن طیف برای هواداران و حتی برای همه ملت است. در سالهای پیش از انقلاب و حتی تا همین ده دوازده سال پیش، کیش شخصیتی برای افرادی ایجاد شده بود که نه تنها از دیدگاه اندیشه و مکتب فکری، ویرانگر و پیشرفت ستیز بودند بلکه از نظر منش و اخلاق فردی نیز، انسانهای شایسته ای نبودند: بیگمان شاملو، خسرو روزبه و صمد بهرنگی در طیف چپ، شریعتی در طیف اسلامی ها، آل احمد در زمره توده - اسلامی ها، حسین فاطمی در جرگه پهلوی ستیزان جبهه به اصصلاح ملی و سعید حجاریان در جمع اصلاح طلبان حکومت به شهرت و جایگاهی رسیدند که سزاوار یک صدم آن نبودند.
این بت سازی از فرومایگان (بهرنگی)، دروغگویان (شریعتی و شاملو و آل احمد) و آدمکشان (خسرو روزبه و حجاریان)، باعث شد که به مکاتبی که اینها پیروانش بودند، حقانیت کاذبی داده شود. در برابرش، انسانهای فرزانه و دانشمندی که افزون بر میهن دوستی، نیک اندیش و با منش نیز بودند همچون ناتل خانلری، زرین کوب، ذبیح الله صفا، احمد تفضلی، داریوش همایون، کورش آریامنش و در گذشته ای دورتر، آقاخان کرمانی، آخوندزاده، کسروی، کاظم زاده ایرانشهر، علی اکبر داور، هیچگاه بدرستی به ملت شناسانده نشدند. اکنون گر چه چندی است که نقابها از چهره امثال شریعتی و شاملو برداشته شده که جای شادی است ولی ایران گرایان هنوز در پاسداشت و بزرگداشت جایگاه کوشندگان راستین طیف فکری خود یا کمکار هستند و یا سهل انگار. حسادتها و تنگ نظریها باید جایش را به بلندنظری و رواداری بدهد».



پاینده فرهنگ وزین ایرانشهر
جاوید ایران زمین

"سیاوش اسپیتمانا، 2574 هخامنشی ایرانی و با ویرایش و بررسی دوباره در اردیبهشت 2575 و 26 ابان 2575"


بن مایه ها و سرچشمه ها:

1-دشمنی با فرهنگِ ایران، علیِ سجادی، نشریه یِ ره آورد، شماره یِ 53، بهارِ 1379، برگه هشتاد
2-یاوه گویی های شاملو در دانشگاه برکلی درباره هنر و فرهنگ ایران در نشست پرسش و پاسخ با دانشجوها
https://www.youtube.com/watch?v=eOSBjTre-_M

3-رونمایی از شخصیت راستین شاملو در وبلاگ آنتی شاملو و اسناد پژوهشگر ارجمند، امید عطایی فرد (که شوربختانه این وبلاگ بدست مرتجعین چپی-مذهبی، اکنون از دسترس خارج شده) و همچنین تارنمای اندیشه ها و رونوشت آن با بررسی اش در برگه یِ چپکـُش در رخنما یا فیسبوک
http://www.andisheha.com/forums/showthread.php?t=1681

4-نوشتن با دوربین، گفتگوی پرویز جاهد با ابراهیم گلستان
5- ایرج پزشکزاد،مجله علم وجامعه،چاپ برونمرز ،به نقل ازماهنامه ارش،چاپ خارج ازکشور،شماره 6،مورخ
ششم تیرماه 1370 خورشیدی تازی
6- با چراغ و آینه؛ در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران، نوشته محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، نشر سخن، ۱۳۹۰خ تازی، ب ۵۲۶
7- ماهنامه دنیای سخن،شماره 33،مهدی اخوان ثالث،اول واخرشاهنامه،ب 26
8- نوشتار پروفسور فریدون جنیدی در پاسخ به یاوه های شاملو، تارنمای بنیاد نیشابور
9-واپسین سخرانی جاویدنام دکتر فریدون فرخزاد پیش از مرگش در سوئد
10-تارنمای شاملو و چامه اش درباره رضا شاه بزرگ
11- چامه ای از شاملو با نام "شبانه" ، از دفتر کاشفان فروتن شوکران
12-هفته نامه یِ تهران مصور، گفتگو با شاملو، ۲۸ اردیبهشت ۱۳۵۸خ.تازی
13- مجاهد،ارگان سازمان مجاهدین خلق،شماره 122،مورخ 1اردیبهشت 1360 خ.تازی و شماره یِ 123،14 خرداد 1360 خ.تازی؛نیز بنگریدبه نامه های شاملو و نامه های رجوی خائن به همدیگر:
https://www.youtube.com/watch?v=pwDv_qBRw6E

14- روزآنلاین، نوشتار موج کور انقلاب، حسین باقرزاده،12 فوریه 2014
15- پرده برداری (افشاگری) کم مانند و مستند ِ خسرو صمدی- (فروهر)، پژوهشگر تاریخ، و بررسی نقش شاملو در نشریه یِ ایرانشهر بویژه شماره 5 این نشریه و آرمان ها و آماج های استعماری آن، برای براندازی سامانه پادشاهی
https://www.youtube.com/watch?v=6IhYKf_naUQ

16-نسک ِ خیابان آشیخ هادی ، نامه‌های احمد شاملو به ع.پاشایی (سیاوش پاشایی)، تهران، نشر چشمه ،۱۳۹۲خ.تازی
17-تقليد و رونويسي شاملو از شاعران بيگانه،نسك طلا در مس،رضا براهني
18- آرشيو وبلاگ هاي سيروس شاملو و نقد وي بر پدرش

19-دشمنی انها و خودزنی ما؛شاهین نژاد، فیسبوک، 21 مارس 2016 ترسایی

پي نوشت: ننگ بر شاملو و ریگمانی (میراث) شوم و ننگینش و ننگ بادشاملوها و شاملوپرستان را

۹ نظر:

  1. اگر نطفه‌ی حرام نیستی که هستی یه نشونه از خودت بده تا یه جوری نفله‌ات کنم که کسی جرات نزدیک شدن به جنازه‌ی تو حرومزاده رو نداشته باشه تو اصلا پدرت رو میشنایی یا نطفه‌ی آقا قصاب سر کوچه‌تونی تف به مرده‌هات آشغال

    پاسخحذف
  2. محبوبیت شاملو خیلی ها رو جر داده یکیش هم تویی

    پاسخحذف
  3. Slots and Casino Cash
    In 2019, 하하 포커 머니 상 Slots and Casino Cash was established in a small, dedicated section of the casino 온카판 floor. It 피망 슬롯 머신 was 브라 밝기 조절 one of 텍사스 홀덤 the first to offer cash-based gambling in

    پاسخحذف
  4. مطالب بسیار مغرضانه است، البته برخی نویسنده گان چپگرا که توسط شاملو از کانون اخراج شده بودند باید هم بدگویی کرده باشند-شاملو یک شاعر است و نه قدیس-از دیگر دشمنان او ارزشی ها و سلطنت طلبان هستند-و مشخصا شما هم سلطنت خواهید

    پاسخحذف
  5. سایتت از دم معتبر نیست چرا نظر میدی؟ چرا شایعه پخش میکنی؟
    مشکل از تو نیست که، مشکل از مردمیه که با نخوندن کتاب و سند های درست و با مدرک موجه بهت رو دادن

    پاسخحذف
  6. شاملو، بزرگ بود و بزرگ خواهد ماند شما کوتوله های ورم کرده خزعبلات تفت بدهید یا ندهید!

    پاسخحذف
  7. این سایت کص شعر ترین سایتی هست که تا حالا دیدم

    پاسخحذف
  8. هزاران درود و سپاس بابت این متن و مقاله بی‌نظیر،
    ای‌کاش چنین مطالب روشنگر و آگاهی‌بخش بیشتر نوشته شود.
    سلامت و پاینده و پیروز باشید.

    #چپ_هرگز_نفهمید_و_نخواهد_فهمید

    پاسخحذف